درسی از مولا علی (ع)
مردى از صحابه امیرالمؤمنین در جریان جنگ جمل سخت در تردید قرار گرفته بود . او دو طرف را مىنگریست . از یک طرف على را مىدید و شخصیتهاى بزرگ اسلامى را که در رکاب على شمشیر مىزدند و از طرفى نیز همسر نبى اکرم عایشه را مىدید که قرآن درباره زوجات آن حضرت مىفرماید :
(
أزواجه أمهاتهم) ( همسران او مادران امتند ), و در رکاب عایشه , طلحه را مىدید از پیشتازان در اسلام , مرد خوش سابقه و تیرانداز ماهر میدان جنگهاى اسلامى و مردى که به اسلام خدمتهاى ارزندهاى کرده است , و باز زبیر را مىدید , خوش سابقهتر از طلحه, آنکه حتى در روز سقیفه از جمله متحصنین در خانه على بود. این مرد در حیرتى عجیب افتاده بود که یعنى چه ؟ ! آخر على و طلحه و زبیر از پیشتازان اسلام و فداکاران سختترین دژهاى اسلامند , اکنون رو در رو قرار گرفتهاند ؟ کدامیک به حق نزدیکترند ؟ در این گیرودار چه باید کرد؟! … به هر حال این مرد محضر امیرالمؤمنین شرفیاب شد و گفت : أیمکن ان یجتمع زبیر و طلحه و عائشة على باطل ؟ آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ شخصیتهائى مانند آنان از بزرگان صحابه رسول الله چگونه اشتباه مىکنند و راه باطل را مىپیمایند آیا این ممکن است ؟ على در جواب سخنى دارد که دکتر طه حسین دانشمند و نویسنده مصری مىگوید سخنى محکمتر و بالاتر از این نمىشود، بعد از آنکه وحى خاموش گشت و نداى آسمانى منقطع شد سخنى به این بزرگى شنیده نشده است فرمود : انک لملبوس علیک , ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال , اعرف الحق تعرف اهله , و اعرف الباطل تعرف اهله :( سرت کلاه رفته و حقیقت بر تو اشتباه شده . حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمى شود شناخت . این صحیح نیست که تو اول شخصیتهائى را مقیاس قرار دهى و بعد حق و باطل را با این مقیاسها بسنجى فلان چیز حق است چون فلان و فلان با آن موافقند و فلان چیز باطل است چون فلان و فلان با آن مخالف . نه , اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند . این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند) . یعنى باید حقشناس و باطل شناس باشى نه اشخاص و شخصیت شناس. افراد را - خواه شخصیتهاى بزرگ و خواه شخصیتهاى کوچک - با حق مقایسه کنى . اگر با آن منطبق شدند شخصیتشان را بپذیرى و الا نه . این حرف نیست که آیا طلحه و زبیر و عایشه ممکن است بر باطل باشند؟ در اینجا على، معیار حقیقت را خود حقیقت قرار داده است و روح تشیع نیز جز این چیزى نیست . و در حقیقت فرقه شیعه مولود یک بینش مخصوص و اهمیت دادن به اصول اسلامى است نه به افراد و اشخاص . قهرا شیعیان اولیه مردمى منتقد و بت شکن بار آمدند. على بعد از پیغمبر جوانى سى و سه ساله است با یک اقلیتى کمتر از عدد انگشتان. در مقابلش پیرمردهاى شصت ساله با اکثریتى انبوه و بسیار. منطق اکثریت این بود که راه بزرگان و مشایخ اینست و بزرگان اشتباه نمىکنند و ما راه آنان را مىرویم . منطق آن اقلیت این بود که آنچه اشتباه نمىکند حقیقت است بزرگان باید خود را بر حقیقت تطبیق دهند .
به نقل از کتاب جاذبه و دافعه علی (ع) اثر استاد شهید مرتضی مطهری